روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

۱۳۷ آهنگ همیشه کم میارمت مهرنوش

یه سر اومدم خونه . دوباره عصر عازم خونه مامان هستم  

این روزا شبا با خاله و خواهری و شوهرش اتراق کردیم خونه مامان اینا . ولی دلم حسابی برا همسری و خونمون تنگ میشه

تقریبا هر روز صبح یه سر میام خونه خودمون و دوباره عصر میرم خونه ماما اینا.

همسری ایشالا فردا شب، شاید نزدیکای صبح دوشنبه برسه . 

مامان اینا هم احتمالا چهارشنبه برسن ایشالا 

خبر خاصی نیست فقط من و خواهری تصمیم گرفتیم واسه مامان اینا ساندویچ ساز بخریم که همسری تو برفا زحمتشو کشید  ،بمیرم تا برگشته بود هتل خیلی اذیت شده بود  

این روزا عاشق آهنگ "همیشه کم میارمت" از "مهرنوش" شدم چون بینهایت خوشکل میخونه: 

  

  

 

دوست جونا چرا گوگل ریدر قیلتر شده ؟  :(  

یعنی چی اون وخت؟

۱۳۶

دوشنبه که همسری آژانس گرفتو رفت ،تماس گرفتم به بابا که بیاین دنبالم . خلاصه رفتم اونجا انقدر کار واسه انجام دادن داشتن ،از جمع کردن ساکهاشون و خرید و ...... . دو روز اونجا بودم احساس کوزتینگ بم دست داد. 

امروز صبح هم نزدیکای ۵/۵ بود که راه افتادن و به سلامتی رفتن 

 امروز همش درگیر ثبت نام کلاس مدیر فنی آژانس بودم ،مدارک رو بردم میگه یه سری کپی دیگه هم میخوایم براشون گرفتم و دادمشون ،میگه وای یه پوشه دیگه هم میخوایم و براشون گرفتم و تحویل دادم، حالا که رسیدم خونه زنگ زدن میگن ۲ تا عکس دیگه هم فردا به دستمون برسون وای حالم گرفته شد آخه مکانش خوش مسیر  نیست! وای این اداره مربوطه انگار تو زمان شاه وزوزک مونده  

چندتا از عکسای ولنتاینمون که جامونده بود :  

گل خوشکل و عشقولانه ای که یکشنبه همسری بهم داد :   

کیک سریعی که سارا خانوم سرآشپز در عرض نیم ساعت پزوند :  

راستی اینم عکس یه عالمه ترشی که من و همسری درست کردیم (سایز قابلمه رو دارین ؟نصف اجاق رو پر کرده )   :

 همسری ،قربونت برم اینم آپ که سراغشو میگرفتی :*

۱۳۵ چهارمین ولنتاین ما

امشب شب والنتاینه ! 

من که قبلاْ کادومو پیش پیش گرفتم(گوشکوب برقیه رو میگم ).قرار نبود برا هم چیزی بگیریم یعنی همیشه قرارمون شکلات تلخ و یه شاخه گل بوده بنا به فلسفه اصلی روز ولنتاین ولی امروز من شیطونی کردم رفتمو اینا رو برا همسری گرفتم گرون نیست ولی میخوام نماد هرسالمون رو داشته باشم امسال هم که خرگوشه . 

  

فردا ایشالا همسری برا یه هفته عازم سفره .مامان اینا هم دو روز بعدش به امید خدا میرن کربلا .داداش کوچولوم(دانشجوه هاااا) هم کبلایی میشه .ایشالا به سلامت برن و برگردن . 

این روزا خیلی تنهایی در پیش دارم ولی خدا بزرگه یه کاریش میکنم  

راستی باورم نمیشه چهارمین ولنتاین رو باهم میگذرونیم البته یکسال هم یه ولنتاین قاچاقی داشتیم :)    چقدر زود گذشت و چه شیرین 

خدایا هزار هزار بار شکرت

همسری گلم خیلی دوست دارم

۱۳۴ ترشی انداختن :)

نمیدونم اینجا برا نوشتن خاطرات روزانست یا دغدغه ها و افکارمون؟ فکر کنم دوتاش .

به هر حال 

امروز تو این هفته دومین جلسه باشگاه بود که نرفتم آخه از دیشب دچار آبریزش و فین فین بودم :)  میترسیدم صدای نفسام و اینا نذاره همسری بخوابه ، تا صبح کنار بخاری هال خوابیدم

صبح که چشامو باز کردم دیدم طفلکی پاشده اومده تو هال و خوابیده بالا سرم     

دیروز یه مشت گل کلم و و کرفس و هویج و .... خریدیم واسه ترشی .همه رو شستمو و خرد کردم گذاشتم خشک شه . الهی تو خرد کرد هویجا همسری خیلی کمک کرد  

امروز هم که سرکه باید بگیره ،بعد دست به کار شیم به پزوندن ترشی  

دیروز گل کلم قحطی شده بود،آخرش انقدر گشیم تا پیدا کردیم.آخه ما اول بقیه چیزا رو گرفتیم بعداخر سر تو بازارچه نگاه انداختیم دیدیم هیچ جا گل کلم نداره ،میدونید که ترشی و کلمش ! :) 

 

پریروز فیلم "یک اشتباه کوچولو" رو با همسری میدیم.به نظرمن با وجود بازیگرای خوبش مزخرف بود   

اصلا مدتهاست که از فیلم های ایرانی خوشم نمیاد و فقط بعضیاشون رو به خاطر تعریفای دیگران ویا بازی بازیگراشون میبینم .بعضی وقتا فکر میکنم چرا انقدر مردمو دست کم میگیرن؟چرا سلیقه هاشون رو نمیشناسن ؟آخه از 100 تا فیلم که میسازم 99 تاش بیخوده

 

ولی "طلا و مس" رو که دیدم خوشم اومد و خوش ساخت بود 

  

چهل سالگی هم چنگی به دل من نزد ،آخه به نظر من خیلی از چیزایی که نشون میداد ازواقعیات جامعه ما دور بود