روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

180

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

179

میگذره! 

خبری نیست  

ما خوبیم

خیلی دلم میخواست جمعه رو روزه باشم حتی لیله الراغایب رو هم نتونستم درست و حسابی دعا کنم 

کار و کار و......... 

اینم یه جورشه دیگه  

177

با دوست و همکار همسری قرار بود این سه روز تعطیلی بریم اصفهان، گروه دوستای همسری 8 نفر بوده که الان دیگه تقریبا همشون ازدواج کردن . خلاصه متاسفانه هر کدومشون یه مورد و مشکلی داشتن و یا خودشون زودتر رفته بودن مسافرت و قسمت نشد بریم .از دیروز هم حسابیه حسابی هوا گرد و  غباری و خاکی که عمراً بشه بریم بیرون . 

یخچالمون هم که قربونش برم بس که وقت نمیکینیم خرید کنیم فقط هوا رو خنک میکنه 

نمیدونم چی ناهار بپزونم . آخه رون مرغ نداریم و من بدجور دلم هوس زرشک پلو با مرغ کرده . 

اوضاع آژانس هم بدک نیست. از هفته آینده من و همکارم لباسای فرممون رو از خیاط تحویل میگیریم .هردومون برا پوشیدنشون حسابی ذوق داریم 

برا سفر یه جفت کفش خوشکل اسپورت خردیم که متاسفانه نرفتیم. 

۱۷۶

دیشب با همسری برای چندمین بار تو این مدت بعد از آژانس رفتیم  شام بیرون ،این دفعه پیتزا

آخه همش وقت نمیکنم غذا بپزونم 

امشب مامان واسه دلمه پزون ، ما رو هم شام دعوت کرده . در واقع شام دلمه برگ مو هستش 

ساعت خوشکلمون که شبیه سکان کشتی بود و پاندولش شبیه لنگر،ظاهراً خراب شده اما دریغ از نیم ساعت وقت که بتونیم بریم یه دونه بخریم 

کولر خونه هم یه صدای غررر بلند میده دایم ، که برای رسیدگی به اونم وقت نداریم 

برا کار ما تابستونا حیاتیه

 ولی کاش یه کم کمتر فشرده بود این روزا............