روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

439

یعنی هیچ اتفاق گفتنی این روزا برای من نیفتاده؟

چرا افتاده ولی خوب نمیشه بگم :) حالا اگه با موفقیت پیش رفت میگم اینجا ( بچه و بارداری و اینا نیست ، نترسید)


438

نشستم تو ترمینال 2 مهراباد

منتظرم حدود 3 بشه برم کارت پرواز بگیرم

ساعت 4:20پرواز برگشت دارم

صبح با هواپیمای ملخی اومدم تهران ساعت9 ،کارمو تو هواپیمایی کشوری انجام دادم و دارم برمیگردم

چه خوبه تو فرودگاهها اینترنت آزاد و مجانیه

کلی این ور و اون ورش تبلیغ آسیاتک رو دیدم و همش خدا خدا میکردم بشه وصل د که شد

گشنمه ،سرن درد میکنه

436

دو هفته از رفتنش گذشت ، باورم نمیشه هنوز که نیست . چقدر زندگی آدمها باوردنکردنی و عجیبه.....

تو این دوهفه روحیه همسری بهتر شده . به اوضاع خونشون به شدت رسیدگی کردیم .کلی وسیله جدید خریدیم ، اشد که تنوعی برای 3 خواهر مجرد و برادر شوهری دانشجو و پدر شوهر عزیزم باشه . با وجود جاری بزرگتر از خودم و اینکه دختر داییشون هم هست ولی چون کرج هستن و به ندرت سر میزنن ، توی مراسم همه این خانواده رو به من سپردن ، به منی که هنوز خودم باید به کسی سپرده بشم.

چقدر روزها زود میگذره ( جمله ثابت من ) 

همسری به خاطرروحیه هممون ، تصمیم گرفته بچه دار بشیم، من مخالفتی ندارم بعد از گذشت 4.5 سال از ازدواجمون و 6 سال از عقدمون ، شاد واقعن برا اقدام کردن الان زمانشه دیگه. نمیدونم من فقط میترسم . 


435

  از اواخر ماه رمضون همون شب که همسری سنگ کلیشو دفع کرد ،مادرشوهری حالش بد شد و توccu بستری شد ،بهتر شد بعد از چند روز ،آوردیم خونه دوباره بی حالی و بیمارستان  دوباره خونه .... دردسرتون ندم دوباره 115 و بیمارستان دوباره بهتر شدن و خونه ،آخرشم  جمعه توخونه تموم کردند و بردیم بیمارستان و شوک برگشتن و ......تموم کردن و تموم کردن !

از تسلیت هاتون ممنونم

  تابستون 92 هم تموم شد . پاییز برگریز سلام