روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

444 تولدم

 

اولین روز از آخرین ماه پاییز ماله منه!

443

حسابی از وبلاگ خونی عقب افتادم ، کلن نمیدونم روزم چه جوری میگذره البته خودمونیم کسی که هر روز دوشیفت سرکار میره وقت اضافه نداره که  مدتیه به خونه پدرشوهری هم سر نزدم 

به خاطر اینکه خواهری باید حجاب داشته باشه یا تنها میرم خونه بابا اینا یا اصلن نمیریرم ، گرچه که همسری هم بدون من میره پیششون ، پریشب واسه یه کاری پاشد رفت بیرون ، هی نیومد هی نیومد آخرش زنگ زدم میگم کجایی ؟ میگه بهت نگفتم ؟ خونه ی مامانت اینام!!!!!!!!!

گفتم خوش بگذره

ولی کلن به خاطر مشکل خواهری میره اونجا ، همش هم به بحث و تبادل نظر میگذره ، من طاقت شنیدن ندارم ، وقتی تو جمعشون هستم کلی به شوهرخواهری بد و بیراه میگم !

دهه اول محرم هم اومد و رفت کلن محرم گردی نکردیم ،همسری که اهلش نیست من هم خونه نشین هستم فقط روز تاسوعا و عاشورا یکمی با مامان اینا رفتم هیئت دیدیم ، همسری هم که خودش تو هیئت مسجد محلشون بود..

هنوز لنگ لنگان راه میرم اعصابم از دست پام خوراب شده دیگه ، این پای من منو از مسافرت کیش فعلن انداخته بی ادب!



441 پاییز بارونی

هی دارم عکسای گوگل یه عکس بارونی خوشکل پیدا میکنم ،که پیدا هم میکنم ولی هنوز با این تبلت عکس گذاشتن برام سخته

هی پیج ها رو باز میکنم و میبندم ،همسر پای کامپیوتر خونه نشسته و من آخرش تصمیم میگیرم بنویسم ،با خودم میگم یه دونه عکس انقدر مهمه مگه؟

دارم از صدای چکه بارون رو شیشه های نورگیر توی اتاق لذت میبرم ولی به شدت سرماخوردم تازه گلودرد بدی هم دارم(گلودرد خر است) به شدت بیحالم 

همش دارم آرزو میکنم کاش سرحال بودم و از خونه میزدم بیرون، من عاشق پاییزای بارونیم

راستی جمعه شب که با خواهری رفتیم بیرون چنان از گوشه بلوار افتادم پایین که زانوی شلوار جینم پاره شد تازه رو زانو هم زخم و کلن چند روزه عضله ی پام گرفته درست و حسابی نمیتونم راه برم!!!!

الان هم که رو تخت دراز کشیدم و به همسری فرمان گل گاو زبون دادم!

، واسم یه قوری پر اورده اونم غلیظ ! میگه هی بریز هی بخور 

جدا همه جای بدنم درد نیکنه 

راستی دهه محرم داره تموم میشه ولی کلن من چیزی حس نکردم جز صداهای گاه و بیگاه و ضعیف هییتها

مثل همیشه دلم یه مسافرت پاییزی میخواد با کی رفتن و کی رفتن و کجا رفتنش معزل شده واسم

خواهری تنهاست دلم نمیادولش کنم با همسری برم

از اینور هم دوست دارم کیش رو با همسری برم

خلاصه گیج گیج شدم