روضه ی طاقت فرسای مامان تموم شد ، برنامم شده بود بیدار شدن ، اومدن دفتر ، رفتن یکساعت پیاده روی ، کار ، ونه ، سرپا و آماده کردن ناهار و ساعت 3 کارت زدن خونه ی مامان ، و ......
کلن این سه روز برنامه خو.ابم کامل بهم ریخته بود ، آخه روضه ی مامان شلوغه و کارها زیاد ، خیلی ها کمک میکردن ولی خوب آخر سر باز کلی کار واسه مامان و خواهری و من میموند.
یه شب هم رفتیم خونه مامان بزرگ که روضه ی مردونه دارن و تو اتاق فقط حرف زدیمو خندیدیم :)
دارم میرم با دوستم بازار شاید پارچه پالتویی پیدا کردن، میخوام یه همچنین طرح و مدلی باشه :
احتمالا بازم اول هفته ، اهواز کلاس دارم
خسته نباشی عزیزم
اره قشنگه پیشاپیش مبارک باشه
یلدات مبارک خوش بگذره
عکسم رو دوباره گذاشتم اگه نتونستی ببینی و دوست داشتی بیا خانومی
الهی من باز دیر رسیدم