روز دهم فروردین شد
دیشب ساعت یازده دایی تماس گرفت که داریم میایم خونتون دیگه نگم چه جوری آماده شدیم ، فقط شانس اوردیم که به خاطر اومدن دوستام خونه تمیز و مرتب بود حتی میوه و شیرینی هم سر میز بود
جمعه مامان اینا با خانواده مادری رفتن واسه ناهار پیکنیک ، ما خونه پدرشوهری دعوت بویم ولی بعدش رفتیم و خوش گذشت شب هم برادرشوهری رو رسوندیم راه آهن و رفتن
تعطیلات دوست داشتنی عید هم نفسای آخرشه و داره تموم میشه
امشب مامان دختر و پسرخاله روو کلن خاله ها رو دعوت کرده واسه پاگشا
جدیدا عشق طلا پیدا کردم ، نه اینکه عشق طلا برای اسفاده ، عشق طلا واسه پس انداز . گرچه پول چندانی برای خریدش در بساط ندارم ولی تصمیم دارم کمترین پولا رو طلا بخرم :)
سلام دوست عزیز.وبلاگ جالبی داری ، منم یک سایت عکس دارم که هر روز با پست های جدیدی از اهر نوع عکسی که بخوای بروز میشه.ازت دعوت میکنم به سایتم بیای و امیدوارم لذت ببری.با تشکر
mazandpix.ir
مازندپیکس