روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

هشتمین

شلام 

 الان ۱۰:۲۰ صبح روز پنج شنبه ۲۲ بهمنه که انقلاب ما انفجار نور بوده! 

دیروز با شوشو رفتیم بازار البته منو گذاشتو رفت پمپ بنزین منم(!)خریدم واسه ولنتاینخو چون اینجا رو میخونه نمی شه بگم خو 

حسابی مغازه های کیف و کفش وگشتم ولی اونی که میخواستم پیدا نکردم آخه دمه عیدم که هست قیمتا نجومیه 

خلاصه بعدش اومد با شوشوجون رفتیمو این گرفت واسم رنگش سلیقه شوشوه:  

 

چه خوشکله مگه نه ؟ 

ایناروهم گرفتیم:  

 

بعداز قنادی هم یه دونه شیرینی خامه ای لیوانی گرفتیم(به خاطر عدم تمایل به اضافه وزن) با ۲ تا قاشق واسه ۲تایی مون! 

برگشتیم اومدیم  

شوشو شام درست کرد (یه غذای سرخ کردنی که خودش عاشقشه) 

منم نشستم از GEM , FARSI1 هم روزگار شاهزاده و خواهر دوست داشتنی من رو دیدم چون هر دو با هم پخش میشد چند ثانیه اینو میدیدم چند ثانیه اونو 

طرفای ساعت 10 بود که  داشتیم شام میخوردیم که همسایه کناری اومد گفت میخواییم بیام مهمون بازی شوشوهم سریع رفت یه مشت میوه و پفک و چیپس اینا خردی خلاصه اومدن تا 2 شب هم بودن  

بعدش هم لالا   

حالا هم برم صبحون بخوریم با شوشو که خیلی شاکیه

هفتمین

سلام سلام 

من اومدم 

روز یکشنبه فردای مهمونی مامان وبابا ،برادر شوشویی بدون خانم ودخترش از کرج اومده بود خلاصه شوشو هم عصر بعد از اینکه با بابا رفت واسه رنگ کابینت های خونه مامانم اینا ،رفت دنبالش وبا هم اومدن خونمون  واسه شام،  منم سریع ماهی سرخیده و برنج درستوندمو شب هم به اصرار همسری پیشمون موند ولی بنده خدا صبح بعد از صبحونه  با شوشو تشریف بردن

منم که دوشنبه ها از کار جیم میزن محسابی  نشستم یه مشت وب گردی کردم بقیشم درازیده بودم تا لنگ ظهر که شوشو اومدو فلش فوروارد دیدیم غروبی هم با هم یه گشتی تو بازار زدیم و یه تونیک دیدم با طرح کیتی

که به نظر من و شوشو خیلی خوشکل بود ولی نگرفتم چون آخرش دودل شدم گفتم بازم بگردم  خلاصه برگشتنی از یه سوپری یکمی خرید کردیمو اومدیم به خونه عشقولیمون  

 این بود خاطره دیروز من 

اجازه هست برگردم به نیمکتم خانم معلم؟

  

 کمک کمک

راستی شنیدم رنگ سال ۸۹ خاکستری و بادمجونیه ،به نظرتون برا کیف و کفش کدوم رنگ قشنگتره؟ 

رنگ مو رو چه رنگی پیشنهاد میکنید؟

ششمین

سلام  

یوووووو  هههههو    

امروز بعد از کار و ناهار سریعاْ شوشو lcd کامپیوترو اورد و سر زمین گذاشت و در حالت دراز کشیده و لم داده بودیم اولین و دومین قسمت فصل ششم لاست و با شوشو جونم دیدیم یه حالی داد  

 

مادر شوهری امروز یه قابلمه پر به شوشو خورش فسنجون و برنج داده بود منم ذوق زده شده نامردی نکردم از این فرصت استفاده  یا احیاناً سوء استفاده کرده و مامان بابا رو واسه شام دعوت کردم آخه بابا عاشقه فسنجونه و واسه مامان و شوشو هم خورش بامیه درست کردم 

خیلی خوش گذشت ولی جای خواهر و برادری خیلی خالی بود  

خواهری امشب خونه مادر شوهرش دعوت بود و نشد بیاد و برادری هم با پسرخاله رفته بودن تهران خونه خاله اینا  

خلاصه 8 اومدن و تقریبا 5/11 اینا بود که تشریف بردن

آخ که چقدر دلم واسه برادری تنگیده چند روزه حتی صداشم نشنیدم اگه شوشو این جمله رو بخونه یکم فقط وفقط یکم حسودیش میشه که چرا من انقدر برادرمو دوست میدارم 

حالا هم سریع برم تا شوشو جون صداش درنیومده که چرا همش پای این کامپیوتری و چرا نمیای با هم سریال ویکتوریا رو تماشا کنیم؟ 

دوشتون دارم 

فعلا

پنجمین

سلام به همه اهالی وبلاگستان 

خوبید؟ 

امروز هم مثل همه جمعه ها یکم دیرتر از روزای دیگه هفته از خواب پا شدم شوشومو صدا زدم بدو بدو اومده میگه سارا چرا عادت کردی تا چشاتو باز میکنی منو صدا میزنی؟میترسی کجا برم؟ 

منم نازکنان بش میگم :خو آخه دلم برات تنگیده دیگه   خو چی کار کنم ؟ 

خلاصه پاشدیم با هم دیگه ناهار درست کردیم (باقالی پلو با گوشت کبابی) راستی یادم رفت بگم از صبحانه فاکتور گرفتیم که زودتر ناهار بخوریم در ضمن هیچ کاری هم در جهت مرتب و پاکسازی خونمون انجام ندادیم بر خلاف جمعه های پیشین 

قبل از ناهار هم قسمت دوم سریال فلش فورواردو با شوشویی تماشا کردیم که به نظر این سریال هم مثل لاست و فرار از زندان برخلاف ۹۹٪ سریال های ایرانی خودمون ارزش دنبال کردن و وقت گذاشتن رو دارن:  

 

 

 

غروب بود که شوشویی گفت باهم بریم بیرون شام که  منم ذوقیده و سریعاْ حاضر شدم و رفتیم فست فودی که ۱ سال و جهار ماهی که عقد بودیم تقریبا هر شب میرفتیم و مرغ سوخاری میل میفرمودیم چون آقاهه تازه از این غذا خوشش اومده بود  اونم هر کدوممون ۱ پرس کامل که هر چی الان بش فکر میکنم نمی درکم چطوری تمامش میخوردیم؟؟؟؟     البته دوران عقده دیگه کاریش نمی شه کرد 

ولی امشب به اصرار من ساندویچ خوردیم آخه من همیشه هوس ساندویچ میکنم نه مرغ سوخاری

۱ ساعت پیش هم که آقای همسایه اومده بود پیش همسری منم مجبور شدم برم پیش خانم همسایه و همین الان برگشتم 

 راستی هر روز یه فکر جدید برا کادوی ولنتاین همسری میکنم امروز دیدم تی شرت نو نداره بش گفتم ۲ تا انتخاب کنه من براش بگیرم ولی جز اون شما پیشنهاد تازه ای ندارین ؟اگه میشه یکمی کمک فکری کنین بهم.