روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

۱۳۲ بهم ریختگی و چلومرغ :)

از کجا بگم؟ 

خوب این روزا شهر در امن و امانه  

یه هفته ای میشه به به خاطر اصطکاکی که با مامان و خواهری اون هفته داشتم ،اون ورا آفتابی نشدم   

گرچه که تلفنی حرف میزنیم مرتب ولی دست و دلم به رفتن هنوز، نمیره

کلا سر این موضوع و و چندتا یز دیگه اوضاع بهم ریخته  

درظاهر خوبم و شاد ولی خیلی فکر میکنم 

میدونم نباید فکر کنم ولی دوره ای هستش و برا همه پیش میاد مگه میشه فکر هم نکرد؟

باشگاه میرم ،وزن کم کردم از این موضوع خوشحالم 

دیشب هم که با یکی از همسایه ها درگیر بودیم آخه خانمش پاشده بود واسه تولد شوهر ۳۷سالش کیک گرفته بود ماها(یعنی بقیه همسایه ها)رو دعوت کرده بود اونم کی؟عصر دیروز  

ای خدا اگه کادو میخوای خوب باید زودتر میگفتی 

اگه کادو نمیخوای خوب دور هم جمع میشدیم کیک میخوردیم ،دیگه چه کاریه بگی تولده و کیک خریدیم 

مشکل اینجا بود که نمیدونستیم واسه یه مرد به سن باید چی ببریم 

دیشب گذشت ولی بد گذشت نمیخوام بنویسم انرژی منفی داره 

فقط بگم ساعت ۵/۹ شب  سوار رخش شده و بارون شروع به باریدن کرد تقریبا مغازه ای باز نبود .خیلی شیک یه جعبه شیرینی بردیم 

همین  

یه زرشک پلو با مرغ دبش بار گذاشتم دلم داره قیلی ویلی میره تا که همسری بیاد و بتناولیمش :)  

عکس تزیینی است

نظرات 10 + ارسال نظر
مژی سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:28 ب.ظ http://mosugan.blogfa.com

سلام عزیزم
بسی خوشحال شدیم که گفتی شهر در امن و امان
شهر ما که بسی نا امن بید
نوش جان چلو مرغغغغغغغغغغغغغغغغ

ممنونم
قربونت

مهرگان سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:41 ب.ظ

مگه شما باید برای تولد اقای همسایه هم کادو بخرین؟ شما به صرف کیک خوری دعوت بودین دیگه ..... بعدشم خوب نیست ادم زیاد با مامانش قهر باشه ها

نه نخریدین
اینم باید اضافه کنم یه جعبع شیرینی خوشکل قنادی بردیم
نه قهر نیستم تلفنی حرف زدیم ولی هنوز پسششون نرفتم

زهرا سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 03:13 ب.ظ http://diary1982.blogfa.com

از این مشکلات واسه همه پیش میاد؟
حالا واسه شوهرش چی خریدی؟؟ اصلا خریدی یا نه؟

نه یه جعبه شیرینی بردیم گلی

نگی سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 05:39 ب.ظ http://dotabarayeham.blogsky.com/

آره یه وقتایی آدم می ره تو مود بی حالی..
حالا کادو چی گرفتی بالاخره؟

آره گلی
شیرینی ریدیم دیگه :(

فاطمه سه‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:27 ب.ظ http://zarj.persianblog.ir/

این نیز بگذرد. یه وقتایی آدم دلش از خودشم میگیره چه برسه به مادر و خواهر.

آره
ولی با هم تماس داریم

بهار دخت چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:06 ق.ظ http://www.spring25girl.blogfa.com

دعوت کردن هم باید به موقع باشه
راست میگی مگه میشه فکر نکرد
زرشک پلو نوش جونتون سارا جون

آره والا قربون دهنت عزیزم

بانو چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:49 ب.ظ

اتفاقا تو فکرم بود برای همچین کسایی باید یا شیرینی برد... یا گل...
که خوب خودتون هم همین کار رو کردین...
نوش جان..

آره
ممنونم بانو

رازقی چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:11 ب.ظ http://myamorousdays.blogfa.com

آره گاهی نمیشه فکر کرد. ولی اگه بدونی با این فکر کردن های الکی چقدر به روح و روان و لحظه های آینده مون ضربه میزنیم اینطور خودتو الکی اذیت نمی کردی. منم از ایناصطکاک ها با خواهرم خیلی دارم. اما باید گاهی بی خیال مسایل شد. نه؟

اره خوب ولی چی کار کنیم دیگه زندگیه :(

ستایش چهارشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:32 ب.ظ http://setayesh87.blogsky.com

من عاشق زرشک پلو هستمممممممممممممممممم بسیار:)

الهی
ببخشید
شما بارداری نباید هوس انگیزناک حرف بزنم

مژی پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:28 ق.ظ http://mosugan.blogfa.com

راستی سارا جون خدا میدونه چقدر موقع هم زدن حلیم و ددعا خوندن به یادت بودم
خیلی تو فکرم بودی
انشالله هر چی از خدا میخوایین بهتون بده

ممنونم
مرسی خنی شرمنده کردی بخدا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد