روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

۱۶۳ بچه های دیروزیم ما؟

وای دیروز خودم تنها تو خونه بودم ،روز جمعه هم بود و دلم هم حسابی واسه همسری تنگیده بود .شبکه منوتو هم که هیچی نداشت.شبکه ۵ بچه های دیروز مراسم تقدیرو داشت پخش میکرد .چون میدونستم همسری هم دوست داره ببینتش براش ضبط کردم و نشستم به تماشاش 

 ولی کو تماشا مثل اونایی که با چوب زده باشنشون هِقو هِقو هِق گریه میکردم ،دست خودم که نبود. آهنگ خونه مادربزرگه که تاحالا شونصد بار شنیدمش منو دیروز کشت، آهنگ خواهران غریب هم  

چه میدونم والا چی بگم ؟دلم برا روزگار کودکی ها و دنیای شیرین بچگیم و خاطرات قشنگ و به یادموندنی و غیرقابل برگشتش تنگ شده بود ؟نمیدونم . برا دوری از همسری و و تنهایی خودم زار میزدم؟ نمیدونم. به خاطر شروع خاله پ ری بود ؟نمیدونم . خلاصه هرچی بود خیلی خوب بود و سبک شدم 

 

 ** دیشب خواهری اومد پیشم و حسابی خوش گذشت بهمون 

***برا همسری اس ام دادم که بیست و پنجمین ماهگردمون مبارک .زنگ زده میگه ماهگرد عروسیمون؟ میگم کمی فکر کن .میگه آره دیگه عروسیمون . بعد میگه وای مرسی ،خیلی خوشحالم کردی :)))))))))

نظرات 16 + ارسال نظر
سیندخت شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:25 ب.ظ

حیف من ندیدم که حس نوستالژیکم زنده بشه! :(

نه نمیخواستیش
چی بود؟

مهرگان شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:16 ب.ظ

من کلا برنامه شو دوست ندارم چون وقتی پرت میشم به اوون دوران از زمان حال خودم بدم میاد.... البته زمان برنامه اش هم 5شنبه شبا بود که دیگه برای من اخر افسردگی....

وای مهرگان همینه که میگی دلم ریش میشه میبینمش

بانو شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:24 ب.ظ http://mymindowl.persianblog.ir

ما هم دیروز دیدیم این برنامه رو... خونه مادرشوهر بودیم...
همه دپرس شده بودیم.. :)

آره والا حق داشتین

ستایش شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 04:36 ب.ظ http://setayesh87.blogsky.com

آخییییییییییییی کاش منم می رسیدم میدیدمش:)

نه تو روخدا

فریبا شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:47 ب.ظ http://saghar1khorshidma.blogfa.com/

منم این برنامه رو خیلییییییییییییی دوست دارم

آره خیلی خوبه

عسل شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:06 ب.ظ http://asaldeltang.blogfa.com

سلام سارا جون خوبی؟
منو کخ به یاد میاری
خواستم بگم دلم برات تنگ شده بود
راستی شما هم رمز گذاشتید
رمزتو به من هم میدی
ممنون

زیتون (تغذیه اعصاب وروان شناسی) شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:10 ب.ظ http://zatun1.blogsky.com

گریه نشونه اختلال عصبی افسردگی است به تگ غذاهای حاوی ویتامین ب رجوع کن تقویت کن انشاالله
خطرناک است یک نشونه اش کم کم دچاراختلال جنسی وتنفرازشوشویابالعکس ناتوانی جنسی مردنسبت به زن است
غذاهای گرم وخشک هم موثرند
موفق باشی
همیشه ادرارت راکنترل کن تابی رنگ مثل اب نباشد زردمثل طلاهایت باشد این نشانه شادابی است یبوست هم نباشد یعنی معده بایدروزی سه مرتبه دفع ودستشوئی پرداشته باشد کمتربودروغن زیتون بابو بخور
ادراربی رنگ بودعسل باموم زیابخور

زیتون(روان شناسی ازدواج ) شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:12 ب.ظ http://zatun2000.persianblog.ir

به جای ازدواج بنویس عروسیمون
چون عقدوازدواج مترادف اندمثل این است که دوبارتکرارکردی امابنویسی عروسی مفعوم دیگری دارد که صحیح است

چشم

بهار دخت شنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 11:31 ب.ظ http://www.spring25girl.blogfa.com

بعضی برنامه ها طورین که اشک آدمو درمیارن
خانومی ایشالا همیشه شاد باشی

قربونت

افسون@ یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 08:06 ق.ظ

منم حال تو رو داشتم ، مخصوصا وقتی که مریم نشیبا با اون صدای جادوییش حرف میزد و آهنگ گنجیشک لالا رو پخش می کرد ... عالی بود برنامش

آره دقیقا

مینا(از هر دری سخنی) یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 09:07 ق.ظ http://rozanehayam.blogfa.com

سلام خانمی بابا ای ول به شما بیست و پنجمین ماه گردتون رو هم میگیرین
ایشالا همیشه شاد باشی
منم وقتی کارتون بچه گی هامون رو میبینم گریه ام میگیره چه میشه کرد تموم شد رفت دیگه
کجایی بچه گی یادت بخیر

نه بابا ،همسری که پیش شماست منم که دورم ازش فقط یادآوری کردم بهش

فاطمه یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 10:54 ق.ظ http://zarj.persianblog.ir/

وای که منم چقدر گریه کردم مخصوصا وقتی مادر شهیده اومد صحبت کرد

آره
والا

مژی یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 02:44 ب.ظ http://mosugan.blogfa.com

الهییییییییییییی
من ندیدم اما حس گاهی دلتنگی روزهای بچگی رو حس میکننم
گاهی گریه نیازه برای سبک شدن عزیزم

خاله زینب یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:46 ب.ظ http://salambacheha.blogfa.com/

سلام مادران.
سلام پدرها.
چقدر تا حالا پای سیستم بودین؟ یه ساعت؟ دو ساعت؟ بیشتر؟ ماشالله
یه خواهش کوچولو دارم. هر چهار روز، کوچولوتون رو از دو ساله گرفته تا پنجم دبستان و اول راهنمایی؛ بیارین و بشونینش کنار خودتون، همچین با حس نوشته های خاله زینب رو براش بخونین.
بعد از اینکه خوندین راجه بهش با هم حرف بزنین. بعد غذا. یا موقع خواب. براش یه بار دیگه به صورت قصه یادآوری کنین. تا حرفای خوب تو دل بچه ها بشینه.
یادتون باشه، اگه به بچه هامون بگیم وقتی که بزرگ بشن ادم موفقی می شن و کارای خوبی رو می کنن و با همه مهربونن و به همه راست می گن و غیره و غیره. هر چی این ها رو بیشتر تلقینشون بکنین احتمال اینکه به همین راه هم بیافتن زیاد می شه.
وقتی بچه ای نابغه است بزنی تو سرش تنوبوغش خشک می شه و وقتی بچه ای کودن باشه و بهش بگن تو هوشت زیاده و نابغه ای اونوقته که تو زندگیش موفق می شه. چون خودش رو باور می کنه.
حالا این وقت رو بزارین. خوندن این مطلب جقدر طول کشید؟ همون قدر وقت بزار. [گل]

سارا مامان رزا یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 05:17 ب.ظ http://sara4164.blogfa.com

الهیییییییییییییییییییییییییییییییییییی

نگی یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:48 ب.ظ http://dotabarayeham.blogsky.com/

اونا کجا و برنامه های الان کجا.. بایدم دلمون تنگ شه و بگیره..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد