202 گذر روزها

دیروز اهواز بودمو یه کلاس مسخره

از اواسط اردیبهشت ما رفتیم و تا الان طول کشیده . هی تعطیل ، هی تعطیل ، هی استادا نیومدن و مسافرت بودن و یه دوره 3 ماهه شد 5 کماه و هنوز هم باید بریم . هی وااااای من

تازه برا یه امتحان زپرتی باید جمعه آینده رو هم بریم . آآآآآآآآآآآآآخ

دیشب خواهری زنگ زد و گفت که جمع کنیم بریم شامو پارک . طفلی شام خوشمزه ای هم پزیده بود و ما رو دعوت کرده بود اونم به صرف قرمه سبزی که مزش استثنایی بود  حتی همسری هم که با قرمه سبزی سر و سری نداره هم ازش تعریف کرد

خوش گذشت

برگشتنی هم اومدن خونمون و بستنیایی که دیشبش برامون آورده بودنو خوردیم

خواهری داره اسباب کشی میکنه به خونه خودشون و دیگه از مستاجری رها میشه

خدا روشکر

خیلی خوشحالم

ایشالا زندگیشم مثل خونشون رو روال بیفته ........

تو تب و تاب خرید وسایل یا تعویضشون برای رفتن به خونه جدیده . وای خیلی کیف میده هااااااااا

یکی از خاله ها هم که تهران زندگی میکرد به خاطر دست تنها بودنش با 4 تا بچه(چند سال پیش شوهرش فوت کردن) دوباره داره برمیگرده پیش خودمون و این روزا مامان اینا مشغولشون هستن

 این روزا میرم دندونپزشکی و دارم شدید به دندونام میرسم

یه وسیله خوشکل و جدید برا خونمون خریدیم که عکسشو براتون میزارم :)))))))))