دیشب بازم مهمون "م "بودم . بهترین دوست دوران دبیرستان . همسر و مادر شوهرش سفر بودن و برای راحتیمون پسر 4 سالشو فرستاده بود خونه ی مامانش. تا اذان صبح حرف زدیم و خاطره گفتیم. خیلی خوش گذشت جاتون خاااالی
خونه ایم و جایی نرفتیم .
یه خبر خوب که خیلی این روزا تو بحران مشکلات ذوقشو دارم ، خواستگار سمج تنها دختر خاله ی مجرد از مجموع 5 تا دختر خالست! دوست دارم به نتیجه برسه ایشالا
*شده تا حالا وبلاگی از دوستاتون رو باز کنین و از این همه نوشته ی بدون عکس و تصویر خسته بشین . نوشته های تو در تو و هر روزه و ریز ریز.
چراشو نمیدونم ولی همچین وبلاگایی رو دوست ندارم
دوست دارم خاطره های وبلاگی رو بخونم ولی کوتاه ها و شیرین ها، حس میکنم لزومی نداره که من ، بدونم هر روز دوستم چی میخوره و کجا میره و به شوهرش چی میگه .
اشتباه نشه اون روزانه نویسی تک تک کارهای روزمره رو میگم که کاملا یکنواخته!
** همسری جونم ۲اردیبهشت روز عشق و آشناییمون و امروز ۳۷تومین ماهگردمون مبارک گلی گلی
سلام
امیدوارم خواستگار فعلی . تبدیل به همسر آینده ایشون بشه
سالگرد آشناییتون مبارک
همیشه به شادی
واقعا چه جوریه که میان از صبح علی الطلوع می نویسن تا آخر شب که می رن می خوابن..
من که خیلی ها رو همینجوری می خونم... شاید هم نخونم...
ولی واقعا چه ربطی به ما داره آخه...
بعد انتظار دارن براشون نظر هم بذاریم... خوب در مورد چی نظر بذاریم..
:دی
چه دل پری داشتم...
عزیزم اینو تایید نکن...
منم خوندم وبایی که ریز ریز و پشت هم مینویسن برام خیلی سخته
تفریکات
اره واقعا شده..من دروغ نمیتونم بگم..