ادامه مطالب بدون رمز:
خاله یه دوره زنونه برگزار کرده بود که بنا به دلایلی من و مامان و خواهری نرفتیم . و دیروز به خاطر همین رد کردن دعوت خاله عصبی بودم ولی بهتر شد که نرفتیم چون باز یه عده تا ما رو میدین شروع به کنایه و تیکه انداختن میکنن و منم دیگه این روزا له له هستم و مخم دیگه جای این مسایل رو اصلا نداره.
خلاصه دیشب 1ساعت و خورده ای با خاله ی مذکور صحبت کردم و ازش معذرت خواهی کردم و گفتم که صلاح نبوده ما باشیم .
دلم میخواد از لیستی که از احتیاجاتم نوشتم کمی ، کم بشه ولی نه بابا هی و هی زیادتر میشن :(
دیروز به شدت برای بانو خوشحال شدم ، راستشو بخواین اصلا باورم نمیشد :) دوستای وبلاگی کم کم همگی دارن مامان میشن !
خداییش این تیکه و حرفای مردم خیلی آدم رو عذاب می ده... کاش درک کنن... کاش خودشون رو یه ذره جای طرف بذارن...
ممنون عزیزم... :* خودم باورم نمی شد اینقدر دوستان خوشحال بشن...
آره همه دارن مامان میشن جز منو شما
are manam be har weblogi miram ...mibinam ke daran nini dar mishan
واسه این چیزا خودت رو ناراحت نکن... بیخیال
همون بهتر که نرفتی