دیشب با دیدن تیکر بانو که برا سن نی نیش گذاشته بود انقدر ذوق کردم که نگو ، اصلا دست خودم نیست. بعد نشستم با خودم گفتم ، من از زندگی دوستای وبلاگی ممکنه از زندگی تنها خواهرمم بیشتر چیز بدونم و از ریزجزییات زندگیشون مطلع باشم ، پس همشون یه جورایی برام مثل خواهرن یعنی خیلی خیلی نزدیکن و با خندشون میخندم و با ناراحتیشون کلی ناراحت میشم.
از اینکه اینجا رو دارم ، شما دوستا رو دارم و هر روز به اینجا سر میزنم و یه جورایی معتادتون شدم ، خوشحالم
آدم سر کیف و ذوق میاد از شادی و خوشی دوستاش
همینطوره چقدر قشنگ نوشتی
فک کنم این تنها اعتیادیه که ادمو خوشحال میکنه:دی
راسی سارا این کامنت دونیت درست نمیشه. از پایین نوار داره که باید هی چپو راستش کرد
مرسی خواهر عزیزم...
دقیقا همینطوره... منم با شادی ها و غم های دوستان ... هم خوشحال می شم و هم ناراحت...
ایشالله همیشه لبات خندون باشه...
ما هم همینطور ، سارایی تو نمیخوای به جمع مامانای وبلاگی بپیوندی؟
ما هممون معتادیم:)
سلام ,خیلی با مزه و با احساس مینویسم.راستی من تازه واردم