دیروز یکی از بچه ها از اصلی ترین دغدغه ی زندگی پرسیده بود و من شصتا براش شمردم از قرضی که از خواهرم گرفتیم ، از قسطِ وامهای مختلف ، از نداشتن ماشین (خونه هم نداریم البته) ، از فروختن طلاهام تو دو مرحله و گرفتن چندتا مدرک و مجوز واسه کارمون و .... و......
این از این که مالی بودن
دیگه اینکه : ما انقدر مشکل روزمره داریمو همش مجبوریم بشون فکرکنیم و باشون دست به گریبانیم که احساس میکنم از کیفیت زندگیمون کم میشه ، از عشق و احتراممون ، از پیش هم بودنمون و ..و...
نمیدونم چرا وسواس شدم هرچی هم عشقولانه باشیم بازم با خودم میگم کمه و سالای اول زندگی باید بیشتر باشه .
تو روز خیلی فکر میکنم به زندگی ، به آینده ، به بچه ، به ............اینجا که میام بنویسم همه میپرن از ذهنم چرا؟
ایشالا مشکلات مالی حل میشه و هم خونه و هم ماشین بخرین و هم روابطتتون اونطور که دلت میخواد بشه
به عنوان یه خواهر کوچیکتر بهت میگم که قدر همشونو بدوننننننننننن
بی دغدغه ایی بدترین چیزه
خوبه که یکی پیدا شد مثل خودم باشه
منم همش دارم فکر میکنم که عشقولانه بودنمون کمه
مشکلات مالی که ایشالا حل بشه
عزیزم ایشالا تنتون سالم باشه که سلامتی بزرگترین نعمته
بعدش هم من با تو قهرم از کی تا حالا وبلاگ من نیومدی چه خواهری چه دوستی چه آشی چه کشکی دوست جونی
منم خیلی به اینا فکر می کنم