دیش مهمون خواهری بودیم به صرف فسنجون که طفلی به خاطر مشکلاتش ،خونه مامان برگزارش کرد و همسرش هم 12:30 شب !!!!!!!!! بهمون ملحق شد
هی چی بگم؟
دلم خیلی گرفته خیلی براش ناراحتم و دلم براش کبابه. خیلی مظلومه
حالتون رو نگیرم
جمعه خونه دوست همسری به صرف افطار دعوت بودیم که یه مهمونی بزرگ بود . بجز اون شب که کله پاچه گرفتیم و رفتیم خونه مامان اینا و این دو شب اخیر دیگه جایی دعوت نبودیم
خانواده همسری که ماشالا ، اصلا حتی یه زنگ هم نمیزنن چه برسه افطار . یعنی باورتون میشه یه مادر با پسرش تو یه شهر زندگی کنن ، ولی توی ماه رمضون(ماه های دیگه پیشکش) دعوتشون نکنن؟ من میگم خانواده خوبی هستن ،سرشون تو کار خودشونه و دخالت نمیکنن ، ولی اینا که فقط کافی نیست که.
مهم اون غذا نیست مهم اینه که این شبا به یادمون باشن ، بابا یه تلفن بزنن خو
ذوق میکنم این همه مامان جدید التاسیس تو وبلاگستان میبینم. هی به خودم میگم زود باش دیگه ولی عوامل بیرونی این اجازه رو بم نمیده . وضعیتن آشفته زندگی خواهری و اینکه دلم نمیخواد از این طرف هم دلش بشکنه که من(خواهر کوچکتر) زودتر بچه دار شم ، ذهن درگیر مامان اینا، وضعیت کارمون کحه حتما باید خودم باشم و حضور داشته باشم
وای بعد از دیدن سفرنامه کلاردشت نسیم و هتل آلما اینا رو تو شهمیرزاد ، به شدت دلم یه سفر 2،3 روزه میخخواد ولی چه کنیم که باز"دست ما کوتاه و خرما بر نخیل" !
سارا جونم همیشه به مهمونی!
راستشو بخوای خیلی برای خواهرت ناراحتم!!!!
اگه فضولی نیست میشه بگی چند وقته ازدواج کردن و از اول مشکل داشتن یا نه؟؟؟ چرا نمیرن ژیش مشاور!!!!
این زندگی آخه ارزش این همه استرس و بدبختی رو نداره! آخه آدم تا کی می تونه این همه مشکل رو تحمل کنه!!!پس خودش چی میشه!!!!
به نظرم خواهرت( نمی دونم چند سالشه) جوونه و می تونه خودش از پس خودش بربیاد!!! خدا از همچین آدمهایی نگذره که اینطوری یکی دیگه رو هم بدبخت می کنن!!! از خدا می خواهم مشکلاتش هرچه زودتر حل بشه!!!
در مورد خانواده شوهرت هم زیاد دلخور نباش!!! خانواد همسری من هم ته ته قضیه هستن!!! توی این سه ساله فک کنم یکی دوبار دعوتمون کردن!!! حتی الان هم که همسری باهاشون سرسنگینه نمی کنن پادرمیونی کنن و خونه اشون دعوتمون کنن و قضیه رو حل کنن!!!! بالاخره اونا بزرگترن و آدم ازشون توقع دیگه ای داره۱!!!! می دونستی اونا هم اهوازین؟؟؟
ایشالا هرچه زودتر همه مشکلاتش حل شه و زندگی بر وفق مرادش بشه دوباره...
منم خیلی دلم مسافرت میخواد ولی با وجود ملینا اصلا شرایطش نیست
سلام
طاعات و عبادات قبول حق انشالله
منم دلم یه سفر چند روزه میخواد
انشالله مشکل خواهری بزودی زود بر طرف بشه
سلام عزیزم
نگران نباش...ایشاالله که همه چیز درست میشه...خودت رو هم به خاطر مسایل پیش پا افتاده و زنگ نزدن ها ناراحت نکن...سفر رو کی دوست ندارهههههه
واسه ما هم از طرف کار همسری میبرن مشهد اما من به خاطر شزایطم نمی تونم برم خیلی زورررررر داره همه اتفاقای خوب درست زمانی رخ میده که یا شرایطشو نداری یا قادر به انجامش نیستی
الهی بمیرم شرمنده
واقعا زندگی کردن توی جنوب سخته. نه هوای درست حسابی نه تفریحی نه روزگار خوشی. واقعا چرا خدا اونجا رو انقد جهنم آفریده؟
خوب شما یک زنگی بزنید..... شاید اوونا منتظر تماس شما هستند.....
خواهرت می خواد جدا شه؟