از کجا بگم؟؟
یکشنبه (13 اسفند) با همسری دو تا کار داشتیم اهواز که رفتیم ولی هوا به شدت گرم بود یعنی یه چی میگم یه چی میشنوی ! خدا رو شکر هم آرم دفتر رو عوض ردیم و هم مدرک مدیرفنیمو گرفتم و همه تو میراث میگفتن وای چقدر زود همه مرحلو طی کردی و من هی بشون پز میدادم! فک کن من از اردیبهشت 90 دنال این مدرکم ...
یه کار موند واسه فرداش که همسری خودش تنهایی رفت و لوح دفتر رو گرفت و خدا رو شکر بسلامتی این مرحله ی سخت هم گذشت
از جمعه افتادیم به بخت رنگ خونه ، نمیدونم چرا رنگا اصلا اونایی نیست که فکر میکردم ، اینا رو تو آذر خریدیم و من کامل یادم رفته بود چی گرفتیم ، البته اون روز همسری خیلی خسته بود و اونجوری که باید حوصله نذاشتم واسه انتخاب رنگا ، البته بگم زیاد طول کشید انتخابشون . امیدوارم کامل که شد به نظرم خوشکل برسه وگرنه واویلا....
عکس خواهم گذاشت
فعلن که همه وسایلِ هر جا رو وسط جمع کردیم ، و دیدنی شده خونه
عاشق نوع رنگ پیکوکالر شدیم نه بویی و نه سردردی نه خستگی و نه دردسری ، خیلی راحت رنگ میشه.
ظهرا که میریم خونه من ناهار رو آماده میکنم و همسری رنگ میزنه و دوباره ساعت 4 خسته برمیگردیم دفتر .
وای یعنی انقد خوزستان گرم شده؟ ما اگه خدا بخواد عید عازم هستیم به اون منطقه. میخوام وطنم رو بعد از 7 سال ببینم
عزززیزم یه سر به منم بزن خو
خسته نباشی از این همه کار
من عاشق رنگ کردن خونه هستم
ایشالا همیشه موفق باشین
رنگ خونه تون مبارکه
حتما خوشگل میشه...
تبریک میگم......
این رفتن به دفتر اونم خسته خوب می فهمم
عکس و درست کن دختر:پی