روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

391 روزمرگیهای من

کار هر روزم شده :بیدار شدن ، آماده کردن صبحانه ی دو نفره ، رفتن به دفتر ،ظهر برگشتن به خونه ، ناهار ، چرت ، دفتر ، خونه  ، یه شام حاضری یا بخوریم یا نخوریم ، خواب ، دوباره فردا و فردا و فردا و چشم انتظار روز تعطیل نشستن..........

خدا رو شکر میکنم، نمیگم زندگی تکراری شده ، نمیگم ارامش ندارم ، نمیگم بده و نمیگم خوبه. کلاً همینه که هست

دیشب کلی دلم واسه خودم سوخت چون از مدتهای مدید پیش خرید نرفتم ، عید اومد و رفت من یه جوراب نخریدم ، اصلن نه آمادگی بچه رو دارم و نه شرایطشو ولی وقتی فهمیدم خیلی ها دارن مامان میشن که کلی بعد از من ازدواج کردن، حس بدی از خودم بهم دست داد .....

اصن امروز من پاچه گیریم اومده




390 روز آشنایی

امروز درست 7 سال از روز اولی که دیدمت میگذره همسرم

دوم اردیبهشت 85 بود که برا ثبت نام اومده بودی دانشگاه ما، من 20سالم بود تو 27 . یادش بخیر چه روزایی بود چقدر من جووون بودم و سر زنده . چقدر خوب بودم . چقدر امید داشتم به آینده

خدایااااااااااا

 
باغ پیوند من و تو ، پره از عطر اقاقی 
فصل آشنایی ما، سبز خواهد ماند باقی 
همه آنچه که دارم ، پیشکش سادگی تو 
سوگلی ترانه هایم ، هدیه یکرنگی تو

 
بچه ها برید ادامه مطالب لطفاً:

ادامه مطلب ...