روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

۱۳۱ آخر هفته

پنج شنبه بود که خانم همسایه زنگ زد و گفت جمعه بخاطر هوا تو خونه یک کدوممون واسه ناهار جمع شیم ،که دیدیم از ۴ واحد فقط ما و اونا هستیم خلاصه قرار گذاشتیم ما بریم پایین خونه اونا و من برنج درست کنم و اون خورش .خلاصه که خوش گذشت  

اینم سفرمون که با یه بچه یکسالو نیمه بیچاره شدیم تا پهن شد ،آخه مگه میشد چیزی و رو زمین بزاریم؟  ** 

حدودای ۴ بود من و همسری رفتیم واسه ماهپارمون سیم بخریم آخه در اثر بارون کل سیمش از بین رفته بود وسویچش سوزیده بود  

بعد از تعویض سیم، با همسایه رفتیم نمایشگاه لوازم خونه که انقدر شلوغ بود که عصبی شدیم و زود برگشتیم  .نمیدونم واسه چی انقدر شلوغ بود آخه هیچی هم نداشت که :(

امروز ظهر هم به درخواست بازم همسایه پایینی،رفتیم یه مشت ماهی و میگو گرفتیم و حسابی افتادیم به دریاآلات خوری:)     امروز تن ماهی خوردیم ،فردا قراره خود ماهی بخوریم لابد همسری میگه پس فردا هم میگو بخوریم 

امشب هم دوتا از دوستای همسری با خانماشون پشت سر هم بمون سر زدن که خیلی خوب بود و این رفت و آمد ها خیلی تو روحیه ی آدم تاثیر میذاره  

فردا هم عازم باشگاهم ،بدنم خوب جواب داده دارم کم میکنم

۱۳۱

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

۱۳۰ کیک ارده

شنبه با همسایه ها سرظهر رفتیم از اطراف خونه حسابی سبزی گرفتیم ، واسه قلیه ماهی .گرچه که از خرد کردنشون پوست انگشتم ور اومد و زخم شد :( 

اینم یه نما از سبزیای درحال پاک شدن  .ولی خداییش خونمون بوی زندگی گرفته بود

امروز هم با ارده ای که پارسال همسری خریده بود و فکر کرده بود من ارده خورم آخه خودش دوست نداره ،از رو مطبخ رویا کیک ارده پزوندم که خیلی باحال شد

 

این روزا هوای اینجا خیلی خوبه،شاید ایشالا جمعه واسه ناهار رفتیم بیرون 

راستی کارایی که برا خونه واسه عید مدنظرمه لیست کردم خداکنه همه رو بتونم انجام بدم 

** تو چند روز آینده یه کار مهم میخوایم من و همسری انجام بدیم ،ایشالا اجرا که شد میام میگم

۱۲۹ گردش جمعه

دیروز بازم با همسایه ها رفتیم (کلاْ رفتیم بیرون یعنی با همسایه ها.چون هم همسنیم و هم دسترسی بهم برامون آسونه و زود هماهنگ میشیم)

خوش گذشت و هوا هم عالی بود .اصلا مثل هفته پیش سرد نبود


وای نشستم به صفحه اینجا خیره شدم ،هی به خودم میگم بنویس .چی بنویسم آخه؟

راستی پنج شنبه با همسری رفتیم مرکز برچسب و چند متری برچسب برا در سرویسا و اوپن آشپزخونه خریدیم. چسبونیده شدن عکسشون رو میزارم

پنج شنبه ای اوومدم از رو دستوری که تو نت پیدا کرده بودم ،خیره سرم کیک خرما درست کنم که واسه عصرونه جمعه ببریم بیرون ولی یه جورایی گند زدم آخه اصلا پف نکرد ولی مزش بد نبود ،جمعه صبح همشو دادم به خورد همسری (آیکون یه سارای بدجنس) البته خودم هم با ولع تمام خوردم

اینم مانتوم

قوری که من و همسری مخصوص آتیش خریدیم و چایی زغالی دبش تو درست میکنیم (البته کمی هم تو چاییش زغال میریزیم که بیشتر حال بده)

هی همسایه ها میگفتن الان این قوری داغن میشه هاااا   میگم بابا این کارش سیاه شدن نگران نباشین ولی مگه ول میکردن؟

تازه سیب زمینی زغالی هم خوردیم که خیلی اونم حال داد