روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

۱۳۴ پیاده روی و خرید

شنبه شب تو نم نم بارون با همسری رفتیم پیاده روی ،تقریبا ۵/۲ ساعت راه رفتیم،قرار نبود انقدر طولانی بشه آخه همسری وسطای راه مسیر رو عوض کرد که بریم یه دونه از این توریای کباب بگیریم ،من که دیگه نا نداشتم هی همسری میگفت یکم دیگه مونده وهی ترغیبم میکرد به ادامه دادن :) 

اینم نتیجه پیاده رویمون:***  

پنیر سالامی برا پیتزا و پاستا تا حالا نخریده بودم ،چی جوری ازش بخوریم خو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  

اون کیبی هم من خالیشو دوست دارم :)

فردا عصرشم رفتیم بازار یه مشت ادویه اینا گرفتیم و پارچه واسه رومیزی و گلدون واسه گلدونامون آخه یه نقره ای که از همسایه گرفته بودیم و پیازای نرگسی که که همسری برا خونمون خریده بود : *** 

اینم شکوفه نرگسی که زده  الهیییییی چقدر نازه : ***    

 

دیشب هم مامان برا شام دعوتمون کرده بود و دلی از عزا درآوردم آخه قرمه سبزی و خورش بامیه چرب و چیلی درست کرده بود و خیلی خوشمزه شده بود .ما هم که این مدل غذاها از در خونمون هم رد نمیشه چون همسری چندان قرمه سبزی دوست نداره برعکس من که هلاکشم و غذای چرب و چیلی که ابداْ نمیخوریم  

بعدشم که بابا مراسم ختم صلوات مردونه داشت و خلاصه با شروع بفرمایید شام تموم شد ما هم تشریفمون رو بردیم یا نمیدونم آوردیم

 

۱۳۴ تعطیلات، فیلم و سوال

سه شنبه بود که برخلاف نظرم همسری به درخواست همسایه واسه بیرون خوردن ناهار موافقت کرد .آخه من دوست نداشتم روز رحلت پیامبر بیرون برم 

گرچه همسری خونشون بود و نمیدونست من مخالفم وگرنه قبول نمیکرد  

خلاصه که دورو وره ۱۰ شب بود که همسری با اقای همسایه رفتن و مرغ گرفتن  

 تا با خانم همسایه شستیم و تو ماست و پیاز و زعفرون خوابوندیمشون حدود ۱۲ بود  

ولی از شانس خوب من فرداش که چهارشنبه باشه چنان بارونی گرفت که امکان بیرون رفتن وجود نداشت،موندیم خونه و تو برج آپارتمان آقایون با منقل مرغ ها رو کباب کردن و خونه همسایه ناهار خوردیم  

عصرشم برا تولد خانم همسایه کیک درست کردم و با یه تاپ خوشکل بهش هدیه دادم 

پنج شنبه هم به خاطر ذوق زیادی که برا استفاده از گوشکوب برقی داشتم یک حلییییم بادمجون توپ درست کردم 

امروز هم از بس کسی برامون نذری نیورد، دست به کار شدمو خودم شله زرد درست کردم 

شب هم برا دیدن مختار نامه رفتیم خونه مامان اینا یعنی صلح و دوستی و صفا   

اینم چندتا عکس: 

شله زردم 

اسنکایی که خانم همسایه بجای کیک بمون داد 

ناهار امروزمون 

 

خیلی حرف دارم امروز  

میگم یه سوال شما تا حالا از این سایتای اینترنتی مثل تهران کالا یا ناربلا خودتون یا اطرافیانتون خرید کردین؟ میشه بهشون اطمینان کرد؟

 البته برا تهرانی ها مشکلی نیست چون بعد از تحویل کالا درب منزل پول رو پرداخت میکنن ولی برا شهرستان باید اول پول رو پرداخت کنی بعد برات بیاد  

اون سایتایی که برا شهرستان امکان پرداخت پول رو در محل قرار دادن خیلی کمند و محصولات متنوعی هم ندارن

یه چیزی جدیداً شنیدم : گاهی همون محصولی که میخوای رو برات نمیفرستن  

ما اینترنتی زیاد خردید کردیم ولی کتاب و سی دی و اینا که همشون با موفقیت انجام شده ولی تا حالا پول زیادی برا خرید اینترنی هزینه نکردیم .آخه میخوام ماشین ظرفشوییمو اینترتی بگیرم  آخه اینجا هنوز انقدر ماشین ظرفشویی باب نشده و فروشگاه ها فقط ال جی و سامسونگ و بوش بیشتر دارن و اون مارکی که من میخوام رو ندارن. اینجا هرکی داره از تهران گرفته یا از همین مارکا گرفته 

حالا چی میگید شما دوستان؟ 

 

ببخشید ولی ادامه مطالب هم داریم

ادامه مطلب ...

۱۳۳ شهادت امام رضا (ع)

یکی از کانالای ایران بود ،داشت حرمتو نشون میداد .دوست داشتم اونجا بودم  

دلم هواتو کرده بدجور 

۱۳۲ بهم ریختگی و چلومرغ :)

از کجا بگم؟ 

خوب این روزا شهر در امن و امانه  

یه هفته ای میشه به به خاطر اصطکاکی که با مامان و خواهری اون هفته داشتم ،اون ورا آفتابی نشدم   

گرچه که تلفنی حرف میزنیم مرتب ولی دست و دلم به رفتن هنوز، نمیره

کلا سر این موضوع و و چندتا یز دیگه اوضاع بهم ریخته  

درظاهر خوبم و شاد ولی خیلی فکر میکنم 

میدونم نباید فکر کنم ولی دوره ای هستش و برا همه پیش میاد مگه میشه فکر هم نکرد؟

باشگاه میرم ،وزن کم کردم از این موضوع خوشحالم 

دیشب هم که با یکی از همسایه ها درگیر بودیم آخه خانمش پاشده بود واسه تولد شوهر ۳۷سالش کیک گرفته بود ماها(یعنی بقیه همسایه ها)رو دعوت کرده بود اونم کی؟عصر دیروز  

ای خدا اگه کادو میخوای خوب باید زودتر میگفتی 

اگه کادو نمیخوای خوب دور هم جمع میشدیم کیک میخوردیم ،دیگه چه کاریه بگی تولده و کیک خریدیم 

مشکل اینجا بود که نمیدونستیم واسه یه مرد به سن باید چی ببریم 

دیشب گذشت ولی بد گذشت نمیخوام بنویسم انرژی منفی داره 

فقط بگم ساعت ۵/۹ شب  سوار رخش شده و بارون شروع به باریدن کرد تقریبا مغازه ای باز نبود .خیلی شیک یه جعبه شیرینی بردیم 

همین  

یه زرشک پلو با مرغ دبش بار گذاشتم دلم داره قیلی ویلی میره تا که همسری بیاد و بتناولیمش :)  

عکس تزیینی است