روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

479 روزمره

شنبه هفته قبل(20 اردیبهشت)  ساعت 5 صبح به سمت اهواز راه افتادم برای دوره ی آخر کلاسهام، با قطار ، خلاصه یک هفته اونجا بودم ، خونه خاله کوچیکه ، گرچه که از صبح که بدون صبحونه از خونه بیرون میزدمو ناهار هم یا بیرون میخوردم و یا نمیخودم و شام هم هر شب یه بهانه داشتم و  تا عصر سر کلاس بود و حتی روز تعطیل که روز مرد بود هم من کلاس داشتم، ولی بازم احساس کردم اوضاع مالیشون خوب نیست وخیلی احساس بدی داشتم و معذب بودم

گذشت و پنج شنبه (25 اردیبهشت) صبح که امتحان دادم و  پرواز کردم به سمت خونه و همسری ، نگم اینو که به محض رسیدن یه دعوای سخت داشتیم سر مسائل الکی ..... 

این کلاس یه هفته ای، تو مرکز 4 هفته تدریس میشه تو تایم صبح تا ظهر، ولی چون استادش پروازی بود برای ما به صورت mp3 برگذار شد خدا روشکر 

دیگه گذشت، فردا ایشالا نتیجه اش میاد البته من خوب دادم و استرسی واسه این موضوع ندارم 

 شنبه قبل امتحان آیین نامه داشتم یعنی نرسیده باید میخوندم واسه آیین نامه ،شبش حدود یه ساعتی خوندم و فرداش رفتم و خدا رو شکر قبول شدم ، ایشالا فردا هم امتحان شهری دارم واقعا دلم میخواد قبول بشم و پرونده این پروژه هم بسته بشه، هر کی اینجا رو میخونه تورو خدا انرژی مثبت بفرسته  

مدتیه ورودیای مغزم خیلی زیاد شده ، کلاس اهواز ، کلاس رانندگی ، آزمون زبانی که باید بیام تهران و بدم و وصل شدن سیستمای جدید هواپیمای دفتر و ..... فکر میکنم کلن سردرگمم  

آتی میگه دیگه کسی وبلاگ نمینویسه راست میگه ، آخه همه با گوشیاشون میتونن بخونن ولی سخت بتونن بنویسن و واسه همینه که انقدر بازار وبلاگها کساد شده .  

478

همین همینطورن یا فقط من و همسری ؟ زندگی یکنواخت رو میگم هی و هی کار.خونه    کار.خونه

از شنبه کلاس اهوازم شروع میشه ایشالا ، خدا رو شکر ظاهرن یه دوره رو حذف کردن ، اگه اینجوری باشه که من جهشی بالا میرم و دیگه این دوره های لعنتی تموم میشه

وای هنوز که هنوزه گرونی بیداد میکنه ، خدا بداد برسه ، بنزین 700 و 1000تومنی ، بیمه از 150 شده 213 و ...و...

یعنی چی واقعا؟

خیلی مزخرف شده ماجرا . ایشالا تو این دوران هیچکی بیکار نشه ، ایشالا روزی همه به اندازه ای باشه که دست کسی جلوی دیگران دراز نشه

راستی 14فرزند داشتن به نیت 14 معصوم  یادتون نره ، با رمز یاعلی و یازهرا ، از امشب !!!!!!!!!!!


477 ادامه گواهینامه

از شنبه 6 اردیبهشت کلاسای شهریم شروع شد هر روز ساعت 7:30 ! یعنی یه ربع به هفت پامیشیم با همسری و سرموقع دم اموزشگاهیم ، جنگی میریم ها! فردا سه شنبه جلسه آخرم

باید شنبه ایشالا برم برا آزمون آیین نامه اصلی ، نمیدونم چرا انقدر مسترسم !

ایشالا این پروژه هم زود به پایان برسه و وسلام

از این ور هم کارای آژانس زیاد شدن ، بعضی سیستمای دفتر اضافه شدن کلی کار براشون باید انجام بدی ، کلی چیز جدید یاد بگیری ، کلن این روزا حجم اطلاعاتی که وارد مخم میشه زیاده

خیلی بهم سخت میگذره


بچه این منم :)





476 گواهینامه

در یک عمل غیرمنتظره برا خودم رفتم کلاس رانندگی ثبت نام کردم و جلسات تئوریش و امتحان داخلیش رو رد کردم حالا احتمالا از یکشنبه ی آینده کلاسای شهریم شروع میشه

خدا کنه حداقل بی دغدغه بگذرونمش

استرس دارم واسه شهریش

دیگه باید امسال به اهداف تعیین کردم برسم ، شوخی نیست که

راستی باید برم یه کفش خوب  وراحت برای کلاسام بگیرم ، حوصله ندارم آخه هیچی به نظم خوشکل و خریدنی نمیرسه ، چرا واقعا اینجوری شدم من؟


25 فروردین هم تولد همسری بود با یه کمربند چرم(40)و یه ادکلن خوشکل و خوشبو (60)گذشت ، البته خونه مامان اینا بودیم و مامانم براش یه کیک خوشمزه درست کرد ، ولی خانواده همسری کلن تولد و سالگرد ازدواج و اینا براشون ابداً تعریف نشده !!!!!!!!! اوایل فکر میکردم کلن نمیدونن  چی هستن اینا  حالم به هم میخوره از این رفتاراشون ، سه تا خواهر شوهر همه از من بزرگتر .....

بیخیال به درک ، دنیا به تلافی!

همین دیگه

با خوذم عهد کرده بود امسال بریم کیش یعنی منظورم شروع سال بود که هنوز مقدور نشده ،

راستی با حساب یارانه های گل و باقیمانده عیدیهای نقدی دو تا ربع سکه خریدم ، دستم درد نکنه ،شد 495!

باشد که بیشتر پول جمع کنم و سکه بخرم

 اینو میخواستم بگم ، ما یارانه ثبت نام کردیم ، چرا که نه ؟ شده میگیرمش میدم به فقیر ولی میگیرمش !