روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

474 اهداف 93

چقدرهیاهوی قبل از عید قشنگه روزای کشدار بعد از عید دلگیر ، چقدر قبل از عید همه چی تق و لق و بازی ماننده و بعد از عید خشک و جدی !!قبل از عید بهاری و بعد از گرم ، قبل از عید منتظریم و بعد از عید دست به کار، چقدر قبل از عید خوبه و چقدر بعد از عید بد

اهداف امسالم :

1- گرفتن گواهینامه رانندگی ( خیلی میترسم ازش ، شده یه قورباغه گنده که نمیتونم قورتش بدم انگار ، حتی تا الان برای ثبتنام دوره هم نرفتم ، حس میکنم یاد نمیگیرم ، بعد کعه این همه راننده میبینمو و این همه پیرزن که یاد گرفتن کمی ترسم میریزه)

2- تمام کردن دوره های آزانس : البته اگه لامصبا برگزار کنن که دیگه اینططور بلاتکلیفی نداشته باشم

3- بچه!!!!!!!!  اگه خدا بخواد

داره دیر میشه ، همه دارن ی میگن ، 5 سال از عروسی و سال و نیم از عقدمون میگذره !!

بازم هست ولی مهمتریناش اینان 

خدایا خودت میدونی که......


473

توگیر و دار قهر و آشتیه من و همسری سر جریانای بیخودکی ، به شدت دچار گلودرد شدم که سرماخوردگی هم پشت بندش بود ، سیزدهم که بارونی بود با وجود برنامه ریزی و درست کردن غذا نشد بریم بیرن و همین موندن خونه کار دستمون داد واسه بحث و جدل !!!!!!

فرداش هم به شدت میض بودم ، دیروز خواهری بهم آمپول بهتر شدم و رفتیم بیرون ، با دایی و خاله و بعد هم خاله ز بمون ملحق شدن ، کلی گل یا پوچ بازی کردیم گروه خانوما 7نر ، آقایون 9 نفر بودن ....خوش گذشت

از امروز هم دوباره کار و کار و کار تا بینهایت .....

472

روز دهم فروردین شد

دیشب ساعت یازده دایی تماس گرفت که داریم میایم خونتون دیگه نگم چه جوری آماده شدیم ، فقط شانس اوردیم که به خاطر اومدن دوستام خونه تمیز و مرتب بود حتی میوه و شیرینی هم سر میز بود

جمعه مامان اینا با خانواده مادری رفتن واسه ناهار پیکنیک ، ما خونه پدرشوهری دعوت بویم ولی بعدش رفتیم و خوش گذشت شب هم برادرشوهری رو رسوندیم راه آهن و رفتن

تعطیلات دوست داشتنی عید هم نفسای آخرشه و داره تموم میشه 

امشب مامان دختر و پسرخاله روو کلن خاله ها رو دعوت کرده واسه پاگشا

جدیدا عشق طلا پیدا کردم ، نه اینکه عشق طلا برای اسفاده ، عشق طلا واسه پس انداز . گرچه پول چندانی برای خریدش در بساط ندارم ولی تصمیم دارم کمترین پولا رو طلا بخرم :)