روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

روزنگار تقویم زندگی ما

لحظه های ثبت شدنی.....

۱۲۴

 اومدم بگم هستم ولی حوصلم تو خونه سر میره ،تقریبا بیکارم .هواهم که سرد نمیشه سوار اوتول(رخش)بشیم آخه قندیل میبندین تا بریم بیرون و برگردیم.

خلاصه که همین 

بازم از دوستای عزیزی که زحمت کشیدن و عکس خونه های زیباشون رو مرحمت کردند ممنونم و هنوزم منتظر بقیه و چشم به راهم هاااااااا  !

سارا خانوم بدو بیا پلو با قارچ درست کردم اینم عکسش ۱

اینم بعد از نه چندان حمله ی گرسنگان ۲  

اینم نون کماج که از دستورش مطبخ رویا کش رفتم عکسش قبل از تو فر رفتن  ۳ 

بعد از فر  ۴ 

  

یه مدته با همکاری سارا(این روزها که میگذرد)قراره یه تغییراتی تو خونه بدم،خیلی فکرمو مشغول کرده .خلاصه که هی میگم الان انجام بدم دوباره میگم بذارم یکمی قبل از عید انجام بدم که تنوعی هم باشه .ولی هی امروز فردا میشه خداکنه همت کنم و دست به کار شم 

کلاْ حرفی ندارم بزنم ،بگو واسه چی پس اومدی؟ 

هیچی دلم تنگ شده برا نوشتن 

۱۲۳ یکسالگی وبلاگ من وشوشو

پنج شنبه عصر بود همسری گفت بریم بیرون چرخی بزنیم 

رفتیم مرکز لوستر ،انقدر چیزای خوشکل داشت حسابی ذوق زده شدیم آخه قراره یه لوستر اسپرت واسه پذیرایی بگیریم . 

بعد از اونجا هم ما که شبا شام نمیخوریم ،بیرون شام خوردیم و از همون دورو ورا این گلدون رو خریدیم با خاک برا کاکتوسامون : **

و به پیشنهاد همسری رفتیم سینما برا "ملک سلیمان" گرچه که من زیاد لذت نبرم ولی دوست داشتم ببینمش مخصوصا تو سینما آخه فیلم دیدن تو سینما یه چیزی دیگست 

وای انقده شلوغ شده بود که حدود ۵ دقیقه از اول فیلم گذشته بود که یکی از مسئولین سینما گفت تورو خدا جمع تر بشینین۵۰ نفر دیگه هم دمه دره که میخوان این فیلمو ببینن 

جالبه خیلی وقته تو این سینما اکران شده  

من که دیدم اونجا حسابی شلوغ شده  تا درو باز کردن مثل این بچه تخس ها دویدم رفتم داخل ،همسری با متانت میومد و بلیت به دست بیرون مونده بود .بدو بدو اومد گفت آقاهه میخواسته در رو ببنده بیاد دنبالت فکر کرده بلیت نداری 

به جون خودم گفتم برم جای خوبی پیدا کنم اخه اون شب همه چی درهم بود باید خودت جا میگرفتی  اگه زود نمیرفتی یه جای زاغارت گیرت میومد وگرنه که به من میاد شیطونی کنم؟ 

 

جمعه ای هم با مامان اینا این عسلیارو گرفتیم: ** خوشکلن با میز وسط ست شدن 

 

امروز هم که تولد یک سالگی وبلاگمه 

خیلی خیلی خوشحالم که یک ساله مینویسم  ، 

خیلی خیلی خوشحالم که یه عالمه دوست خوب پیدا کردم ، 

خیلی خیلی خوشحالم که همه خاطرات این یکسال رو ریز به ریز اینجا دارم ، 

خیلی خیلی خوشحالم که یه عالمه چیز یاد گرفتم،  

 خیلی خیلی خوشحالم که اینجا رو دارم، 

باورم نمیشه ولی خیلی زود یک سال گذشت.

تولدش مبارک  

 

تازه دیشب کیک درست کردم ولی یادم رفت عکس بگیرم

۱۲۲ عکس خونه (دومین پست امروز)

 

 اینم لینک عکسای خونمون :  

http://shosho200.blogsky.com/1389/06/22/post-80/

 

همون قبلیا که دیده بودین + چندتا عکس جدید   

با همون رمز قبلی 

البته خواستم تا چند روز دیگه تغییراتی تو خونه بدم که ایشالا عکس اونا رو هم میذارم

 

 ببخشید که به پای خونه های خوشکل شما نمیرسه 

 

***پست پایین هم جدیده

ادامه مطلب ...

۱۲۱ کمک :)

بابت پست قبل مرسی از دوستایی که عکس گذاشتن  

اونایی که گفته بدن چرا خودت دست بکار نمیشی ؟آخه دوستای عزیز من به عناوین مختلف تو پستای قبلیم عکس خونمون رو گذاشتم دیگه عکس تکراری که لطفی نداره   

بقیه هم که هنوز منتظرم که عکساشونو بذارن

 

از صبح پاشدم افتادم به بخت یخچال و فریزر و تمیزشون کردم از اون ور برنج و خورش کرفس دارم میپزونم ؟،تا حالا که دیگه کارم تموم شد ولی خداییش دستم یخ زد  

 

دوشنبه شب رفتیم خونه دوست همسری آخه تازه بچه دارشدن ( پسرش داره چهار ماهش تموم میشه) خلاصه به قدری پسرش زشت بود که نگو .به همسری میگم فکر کنم این بچه به نظر پدر و مادرشم زشته  

 

برا مامانم تعریف میکنم میگه ایشالا خدا به شما هم بده از این زشت تر 

میگم مامان یه جوری میگی انگار بچه دار نمیشیم 

البته من یه خواهر دارم که از من بزرگتره و اونا هم هنوز بچه نمیخوان (منظور مامان هر دوی ما بود) 

   *** یه سوال از دوستایی که مثل من فعلا خونه نشین هستن و به عبارتی خونه دار:میگم شما تو طول روز چی کارا میکنین؟ آخه کارای خونه زود تموم میشه من دیگه میخورم به بیکاری  

البته کتاب خوندن و تلوزیون و فیلم دیدن هم تو برنامم هست 

نه که من از قبل از ازدواجم همیشه نصف روز سر کار بود حالا به خونه موندن برا مدت طولانی عادت ندارم؟ 

توروخدا یه پیشنهادی بجز باشگاه ، و چه میدونم کتاب خوندن ،............مطرح کنین مثلا یه کار هنری و وقت گیر